جدول جو
جدول جو

معنی میوه رود - جستجوی لغت در جدول جو

میوه رود
(مَ هََ)
دهی از دهستان دیزمار باختری از بخش ورزقان شهرستان اهر، واقع در 33هزارگزی باختری ورزقان با 215 تن سکنه. آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ)
میوه فروشنده. آنکه میوه می فروشد. (ناظم الاطباء) :
ای چشم سر میوه فروشان زنهار
جز روی و دل رهی مخوه آبی و نار.
سوزنی.
میوه فروشی که یمن جاش بود
روبهکی خازن کالاش بود.
نظامی.
آن میوه فروش خوش مثل زد
کان غورۀ ترش در بغل زد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(یَهْ)
دهی است از دهستان دیزمار باختری بخش ورزقان شهرستان اهر. دارای 719 تن سکنه. آب آن از رود خانه امیری و ارس. محصول آنجا غلات، برنج، پنبه، توتون و سردرختی. شغل اهالی زراعت، گله داری و کسب و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان پشت آربابا از بخش بانۀ شهرستان سقز. در 7500گزی جنوب غربی بانه و در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و یکصد تن سکنه دارد. آبش از چشمه و محصولش غلات، توتون، ارزن، گزانگبین، مازوج، زغال و شغل اهالی زراعت و زغال فروشی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 4هزارگزی خاور مرزبانی با245 تن سکنه، آب آن از چشمه و رودخانه و فاضلاب و راه آن ماشین رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان کزاز پایین بخش سربند شهرستان اراک، واقع در 47هزارگزی شمال باختری آستانه با 169 تن سکنه، آب آن از قنات و رود محلی و راه آن ماشین رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی است از دهستان کوهدشت بخش طرهان شهرستان خرم آباد، واقع در 13هزارگزی جنوب کوهدشت با 120 تن سکنه، آب آن از رودخانه و راه آن ماشین رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند، واقع در 65هزارگزی جنوب خاوری بیرجند با 203 تن سکنه، آب آن از قنات و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان حسن آباد بخش مرکزی شهرستان آباده، واقع در 68هزارگزی جنوب اقلید با 152 تن سکنه، آب آن از چشمه و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
درخت یا گیاه که بر دهد. درختی که میوه می دهد. درخت بارآور. مثمر. (ناظم الاطباء) :
درخت میوه آور شد ز باغ ار همره میوه
نگه دارد خدا از جملۀ آفات دهقان را.
درویش واله هروی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(می وَ / وِ)
ناحیتی که از آن میوه خیزد. مقابل غله بوم. (یادداشت مؤلف) : بوان و مروست، بوان شهرکی است با جامع ومنبر و مروست با آن رود و میوه بوم است چنانکه درختان آن مانند بیشه است. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 125)
لغت نامه دهخدا
(گی وَ کَ)
جزء محالات بانه است در 44فرسنگی شمال غربی سنندج. (جغرافی غرب ایران ص 72)
لغت نامه دهخدا
(دَ پَرْ وَ)
میوه خوار. میوه خورنده. (یادداشت مؤلف) :
چو دور افتد از میوه خور میوه دار
چه خرما بود نخل بن را چه خار.
نظامی.
و رجوع به میوه ومیوه خوار شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
دهی جزء دهستان اشکور پائین بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع در 56هزارگزی جنوب رودسر و بیست هزارگزی جنوب خاوری سی پل. کوهستانی و سردسیر. دارای 111 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، بنشن، لبنیات و عسل. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان کرباس و جاجیم بافی و راه آن مالرو و صعب العبور است و اکثر سکنه در زمستان جهت تأمین معاش به گیلان میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی جزء دهستان مرکزی بخش لنگرود شهرستان لاهیجان واقع در 7هزارگزی جنوب لنگرود و چهارهزارگزی جنوب شوسۀ لنگرود به لاهیجان. کوهستانی و سردسیر. دارای 120 تن سکنه. آب آن از چشمه سار. محصول آنجا لبنیات و عسل. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است و نصف اهالی در تابستان به ییلاق سمام میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان الموت بخش معلم کلایه شهرستان قزوین با 215 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
دهی از بخش نمین شهرستان اردبیل واقع در 27 هزارگزی شمال اردبیل و 24 هزارگزی شوسۀ خیاو به اردبیل. کوهستانی، معتدل، دارای 2447 تن سکنه. آب آنجا از چشمه و پیله رود. محصول آن غلات و حبوبات و میوه جات. شغل اهالی آن زراعت و گله داری، راه آنجا ماشین رو است و مرزبانی درجه 2 دارد. این آبادی از 13 آبادی کوچک پهلوی هم تشکیل می یابد که اسامی قراء آن بشرح زیر میباشد: فتح مقصود، نظرعلی کندی، هشند، جوش آباد، سنجد محله، پیرراه، آقایارلو، یوز باشی محله، پیر جوار، قلعه، قاضی کندی، کوده لر، صلاح قشلاقی، ولی آباد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
نام یکی از دهستانهای بخش نطنز شهرستان کاشان است. این دهستان در شمال باختری نطنز و درۀ شمالی کوه کرکس واقع است. سردسیر و خوش آب و هواست. آب آن از زه رود خانه محلی است. محصولش انواع میوه های سردسیر و غلات است. این دهستان از شش آبادی و چند مزرعه تشکیل شده و سکنۀ آن در حدود 4400 تن و قراء مهم آن از این قرار است: چیمه، هنجن، بیدهند، فریزهند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کی)
دهی از دهستان آلوت است که در بخش بانۀ شهرستان سقز واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
نام رودخانه ای است که قسمتی از آن تاآنجا که داخل رود لادین می شود سرحد بین ایران و عراق را تشکیل می دهد. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 41)
لغت نامه دهخدا
تصویری از میوه فروش
تصویر میوه فروش
آنکه شغلش فروختن انواع میوه است
فرهنگ لغت هوشیار
از دهکده های ناحیه ی گیل خوران قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان سه هزار تنکابن، نام مرتعی در آمل، از توابع
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بیشه سر شهرستان قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بابل سر بابل
فرهنگ گویش مازندرانی